جدول جو
جدول جو

معنی آدمی شناس - جستجوی لغت در جدول جو

آدمی شناس
(خَ نَنْ دَ / دِ)
رجوع به آدم شناس شود
لغت نامه دهخدا
آدمی شناس
آدمی شناس آنکه اخلاق مردم را از قیافه و طرز رفتار و گفتار آنان درک کند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

در تداول عامه، آدمی شناس. آنکه اخلاق و سریرت مردم از قیافه و طرز رفتار و گفتار آنان شناسد
لغت نامه دهخدا
(بَ جُ تَ / تِ)
خداشناس. ربّی. ربّانی. (یادداشت بخط مؤلف). آنکه به خدای عارف و معتقد است. کنایه از دیندار. کنایه از مرد پرهیزکار:
هیچ کاری ازین دو نامه برون
نکند کافر و خدای شناس.
ناصرخسرو.
نیست از هیچ مردمیم هراس
بجز از مردم خدای شناس.
نظامی.
کافرین باد بر خدای شناس
نظامی.
که روزگار از امامی خالی نبود که خدای را به او توان شناخت وبی معرفت او خداشناس نتوان بود. (تاریخ جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(زْ / زِ)
حکیم و طبیب دانا و کارآزموده. (ناظم الاطباء). کنایه از حکیم حاذق است. (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از برهان) :
زبان دان یکی مردم دم شناس
طلب کردکز کس ندارد هراس.
نظامی
لغت نامه دهخدا
آدمی شناس آنکه اخلاق مردم را از قیافه و طرز رفتار و گفتار آنان درک کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم شناس
تصویر دم شناس
حکیم و طبیب و دانا و کار آزموده، حکیم حاذق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آدم شناس
تصویر آدم شناس
((~. ش ِ))
آن که اخلاق مردم را از قیافه و طرز رفتار و گفتار آنان درک کند
فرهنگ فارسی معین